بلبلی خونِ دلی خورد و گُلی حاصل کرد
بادِغیرت به صَدَش خار،پریشان دل کرد
طوطی ای را به خیالِ شِکَری دلخوش بود
ناگهَش سیلِ فَنا، نقشِ اَمَل باطل کرد
قُرَّهُ العَینِ من، آن میوهء دل یادش باد
که چه آسان بِشُد و کارِ مرا مشکل کرد
ساربان، بارِ من افتاد، خدا را مددی
که امیدِ کَرَمَم، همرهِ این مَحمِل کرد
روی خاکیّ و نَمِ چشمِ مرا خوار مَدار
چرخِ فیروزه طَرَبخانه از این کَهگِل کرد
آه و فریاد که از چشمِ حسودِ مهِ چرخ
دَر لَحَد ماهِ کمان اَبروی من، منزل کرد
نَزَدی شاه، رُخ وفُوت شد اِمکان حافظ
چه کُنَم؟ بازیِ اَیّام، مرا غافل کرد
حافظ شیرازی – قرن هشتم
اسماعیل مستقیمی
23 تیر 1399بادرود وخدا قوت به همه دوستان
مطالب خیلی اموزنده وپرمحتوا هستند.
باتشکر وسپاس فراوان ازهمه زحمت کشان عرصه تلاش درنیروی دریایی ارتش
Manager
27 تیر 1399🌹🌹🌹